- گرفتار کردن
- دچار ساختن، دربند کردن، اسیر کردن،
برای مثال گر گرفتارم کنی مستوجبم / ور ببخشی عفو بهتر کانتقام (سعدی - ۱۴۷)
معنی گرفتار کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- گرفتار کردن
- مبتلی کردن دچار ساختن، در بند کردن مقید کردن: گر گرفتارم کنی مستوجبم ور ببخشی عفو بهتر کانتقام. (گلستان)، اسیر کردن برده کردن: آنرا که بکین جستن تو دست همی سود سلطان جهان کرد بدست تو گرفتار. (فرخی)، صید کردن شکار کردن، عاشق کردن دلباخته ساختن: کس دل باختیار بمهرت نمیدهد دامی نهاده یی و گرفتار میکنی. (سعدی)
- گرفتار کردن
- Ensnare, Jam
- گرفتار کردن
- pegar, engarrafar
- گرفتار کردن
- fangen, stauen
- گرفتار کردن
- złapać, utknąć
- گرفتار کردن
- поймать , застревать
- گرفتار کردن
- спіймати , застрягти
- گرفتار کردن
- atrapar, atascar
- گرفتار کردن
- attraper, embouteiller
- گرفتار کردن
- catturare, ingorgare
- گرفتار کردن
- vangen, vastzitten
- گرفتار کردن
- फँसाना , फँसना
- گرفتار کردن
- menangkap, macet
- گرفتار کردن
- 잡다 , 막히다
- گرفتار کردن
- ללכוד , להיתקע
- گرفتار کردن
- 捕捉 , 堵塞
- گرفتار کردن
- 捕まえる , 渋滞する
- گرفتار کردن
- yakalamak, tıkanmak
- گرفتار کردن
- kuvua, kuzuiwa
- گرفتار کردن
- จับ , ติดขัด
- گرفتار کردن
- ধরা , আটকে যাওয়া
- گرفتار کردن
- پھانسنا , پھنسنا
- گرفتار کردن
- قاب , حشر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حرکت کردن راه رفتن:) چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار (حافظ)، سلوک کردن عمل کردن
سخن گفتن صحبت کردن: سرو بلند بین که چه رفتار میکند، شوخ شکر دهن که چه گفتار میکند، (خواتیم سعدی)
вести себя
sich benehmen
поводитися
zachowywać się
comportar-se
comportarsi
comportarse